آرشیداآرام جانآرشیداآرام جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

آرشیداخورشیدخونمون

واااااااای

آخه عشقم امیدم زندگیم چرانمیخوابی؟؟ همین نیم ساعت پیش خوابت بردحالاچرا؟چونکه مهمون داریم عزیزوباباسرهنگ وعمه وآرشیدای وروجک وفضول تاهمه نخوابن نمیخوابههههه ومنوحرص میده خععععععلی شیطونی باهمه تفاسیرخوابای خوب ببینی نفسی ...
17 مرداد 1392

خواب شبانه!!

عزیزترینم شبهاموقع خواب میری یه کتاب ازبین کتابهای زیادی که داری انتخاب میکنی که من بایدبخونم برات ویه کتابم ازاونایی که خودت حفظی برای خودت میاری که بعدازمن بخونی وبعضی وقتابایدیه قصه هم ازحفظ برات بخونم امشب گفتی شنگول ومنگول بخونم وبعدازتموم شدن قصه آرشیداخطاب به من ودرحالی که من مثلاآقاگرگم:آقاگرگ؟مامی:باصدای کلفت بلهههههه؟آرشیدا:چراشنگول ومنگول وحبه انگوروخوردی؟؟!مامی:چونکه گشنم بود..آرشیدا:خوب میرفتی خونتون روگازبراخودت غذامیپختی دیگه!!! مامی: ...
12 مرداد 1392

هوای ابری

هواابریه دخترکم ۱۰مردادورعدوبرق وهوای ابری کمی عجیبه ولی من عاشششششششق این هواهستم هوای ابری وشاعرانه عزیزدلم الان خوابی ومن توخواب بوست کردم سیرنمیشم ازبوییدنت بوسیدنت عاشقم عاشقترین مامی دنیانفسی ...
10 مرداد 1392

آرشیدای ما

آرشیداخانوم ماازهمون وقتایی که خیلی کوچولوبودباخواب بعدازظهرمشکل داشت ومنم که خیلی رو خواب آرشیداحساسیت داشتم ودارم نمیدونم زیادی حساسم یاهمه مامانااینجورین دوست دارم همیشه آرشیداروبرنامه باشه واصلااذیت نشه خلاصه یه کم قبل آرشیدا:مامی امروزنخوابم هااا؟مثل اونروزکه عموپورنگ میدیدم خوابم بردامروزم اونجوری خوب؟مامی باشه؟مامی:خوب دخترم ببینم چی میشه آرشیدا:هورااا هوراااامامی لیلااجازه دادمن: ازکارای شمابگم که یادم نره وقتی میخوایم بریم بیرون سریع باوسایل آرایش خودت آرایش میکنی وچیزی ازقلم نمیندازی (البته وسایل آرایشت مصنوعیه ها) ازسرگرمیهای دیگت اینکه میگی برات لباس عروستوبپوشونم ومن امیر(پلنگ صورتی)رونگه دارم وشمابراش قروقمیش بیای وحسابی برق...
8 مرداد 1392

بازیهای آرشیدا

مهمونی گرفتی وهمه دوستات رودعوت کردی :اما(خروس)پلنگ صورتی کوچولو,امیر(همون پلنگ بزرگه)ننی,میجان(گربه سفیده که نقش بچت روداره واز۳ماهگی داریش) البته عکس برای چندماه پیشه حیفم اومدنذارم تووبلاگت ...
4 مرداد 1392

آرشیداومو

بااینکه ازته دل راضی نبودم ولی به خاطرگرمای هواامروزرفتیم وموهای نازتوکوتاه کردیم (آرایشگاه سروین ) بازم مثل همیشه بعدازکوتاهی فینگیلی شدی وتوپولو خودتم راضی بودی ایشالابازبلندوافشون میشه بهترازاینه که موهات عرق کنه وناراحت بشی  نفسی هرکاری میکنم تاتولحظه ای ناراحت نباشی فردابازم طبق روال این ۳سال و۷ماه میریم تهران تاعزیزجونیناهم نوه گلشون روببینن ودلتنگی برطرف بشه  فردااول ماه مبارک رمضان هم هست امیدوارم بتونم تواین روزای بلندوگرم روزه هاموبگیرم برای همه آرزوی سلامتی وخوشبختی میکنم. ...
18 تير 1392