آرشیداآرام جانآرشیداآرام جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

آرشیداخورشیدخونمون

کلاغ افسرده

آرشیداعاشقتم امروزبعدازاینکه شعر(توحوض خونه ما ماهیای رنگارنگ...)روکامل وشمرده خوندی وهممون برات ضعف کردیم یاداون کلاغ که بابارضاتو۱۶ماهگی برات خریده بودکردی ورفتی ازاتاقت آوردیش حالاقسمت جالب ماجرااینه که گفتی مامی کلاغ افسردگی گرفته خیلی وقته منوندیده منومیگی گفتم آخه تونیم وجبی افسردگی چه میدونی چیه حالادرستم نمیتونستی افسردگی رو تلفظ کنی کلی خندیدیم عکس کلاغتم میذارم توپست ...
22 خرداد 1392

ذوق میکنم

آرشیداجونم چقدذوق میکنم وقتی صفحه وبلاگت رومیبینم ایشالااینجاجایی برای درج خاطره های زیبابرات باشه ومن هرروزازموفقیتهات وروزهای قشنگت مطلب بنویسم من ورضاعاشقانه به تماشای بزرگ شدنت نشستیم ...
14 خرداد 1392

اولین خاطره

سلام عشق مامی ورضاامشب دقیقاساعت۱۵دقیقه بامدادعضونی نی وبلاگ شدم تاخاطراتت رواز۴۲ماهگی به بعدثبت کنم چون امشب خیلی زودخوابیدی چون مامانی اکی مهمون داشت وتوحسابی شیطونی کردی وخوش گذروندی صبح قراره بریم تهران خونه عزیزجون هوراااااساک مخصوص خودت روازساعت۸آماده کردی بابابایضاحموم رفتی ومثل فرشته ها خوابیدی  امیدوارم این چندروزبهت خوش بگذره وبه سلامت برگردیم ...
14 خرداد 1392