خاطرات اینروزها
سلام دخترنازم این چندوقت که برات مطلب نذاشتم کلی خاطره نگفته داری که باعکس توضیح میدم وشرمنده دوستای گلم که تقاضای عکس جدیدمیکردندهم نباشم. قصه میخونی برادخترت عاشق رانندگی کردن بابابایی هستی چندوقتی میشه که بادوستهای دوران دبیرستان من دوره میذاریم توپارک بانوان وتوکلی خوشت میادوکیف میکنی،اینهم تووآرنیکاجون دختربیتا بیست وششم شهریوررفته بودیم تهران،عمه دکتربرات این ست فرشته بایک سری لوازم التحریربراروزدختر خریده بود؛ایناروتنت میکردی ومیگفتی من فرشتم آرزوهاتونوبگیدبرآورده کنم.... نداجون هم فردای روزی که رفتیم تهران شام دعوت کرده بودوکلی هم زحمت کشیده بودوازهنرنماییهاش لذت بردیم،اینجاخونه عموسعیدونداجونه جمعه همون هفته باعزیزجون وعمه ونداج...