نوکرداداش
این جمله ای هست که چندهفته ای میشه تابه بابارضامیرسی میگی!!نوککرداداش وبعدشروع میکنی ازسروکولش بالارفتنآخه همبازی نداری ومن وبابایی رودوستای خودت کردی وماهم خداوکیلی دریغ نمیکنیم وازلحظه های تکرارنشدنی اینروزهااستفاده میکنیمکلاس زبان ثبت نامت کردم که هنوزتشکیل نشده وکلاس ورزش وموسیقی هم که به امیدخداازمهرماه میخوای بریجونم برات بگه که مثل باسواداشماره هارومینویسی،به طورکاملاجدی میگی من میخوام لباس فروش بشم!!توتلفظحرف(ش)کمکت میکنیم وخیلی بامزه درست ادامیکنی ولی بازم گاهی اوقات یادت میره،گل میکشی وباعشق تقدیم میکنی به من،وقتی من وباباسرمون توگوشیهامونوعصبانی میشی وزنگ میزنی به مامانی میگی اینابه من نمیرسنهمچنان شیربدون طعم نمیخوری ومن مجبورم برات شیرموزدرست کنم که خیلی دوست داری،البته بازخداروشکر،منتظری که پنج ساله بشی،به هیچ عنوان خواهریابرادردوست نداری ووجدانم روراحت کردیهمینایادم بودتابعد...کارهایی که ازوقتی فهمیدم تووجودمی برات انجام دادم نتیجه داده گل قشنگم....مهربونی وعاشق....همون حسایی که دوست داشتم قدبکشندتووجودت وریشه بزنند....حالاحالاهاعاشقونه داریم باهات....