صدای پای بهار...
ازاون اولین بهاری که قراربودباتوسال جدیدروشروع کنیم یعنی بهارهشتادونه که توسه ماه وهجده روزه بودی تابه اندک زمان باقیمونده تااین بهاریعنی بهارنودوسه که توپنجاه ویک ماهه وهجده روزه میشی!!این پنجمین بهاریه که خونمون واقعابهاریه باوجودت،عطرتنت،گرمای دلنشین آغوشت،بوسه های شیرینت،خنده های شیرین ترازعسلت،مهربونیهای صمیمانت و....امسال دیگه منتظری ؛منتظرچهارشنبه سوری وسفره هفت سین وروزهای قشنگ عیدکه همه ازسال قبل حتی غذای مخصوص شب عیدرویادت بودوقتی ازتوسوال کردیم ومن وبابایی چه ذوقی میکنیم به خاطرداشتن دخترباهوشی مثل شما: Dپنجاه ویک ماهگیت مبارک(یواشکی)این روزهاتوخیالت بیمارستان داری ویه خانوم پرستاری که مریضهاروخوب میکنی هرچی بهت میگیم دکتری مثلاباجدیت میگی نععع من پرستارم!بماندکه بعضی اوقات دوست داری نقاش بشی یارستوران داشته باشی وخیلی آرزوهای دیگه.امیرخان(پلنگ صورتیت)هم بعدازشغلهای شریف جوجه کبابی وکله پاچه فروشی!!حالامغازه تولدفروشی داره به گفته خودت!!آهان تایادم نرفته بگم که هفته پیش رفتیم تهران وخریدای عیدت روانجام دادیم(مبارک).دیگه اینکه خیلی خوب ونازودلبرانه توعروسیهاودوره های دوستانمون میرقصی حتی شده دو-سه ساعت!!همیشه مهربوون بمون آرشیدای عزیزترازجونمون...دوستت داریم نمیدونیم تاکجا(*__*)
بهارهشتادونهبهارنودبهارنودویک(یزد)بهارنوودو.درپناه یزدان پاک باشی گلم